بی باک - می نویسم

بی باک (بی باک)
می نویسم من از خاطراتم
از همه خوبی ها و پستی های ذات آدم
از بزرگ کردن پسری که با هات مادر
از چیزهایی که 25 سال پدرم داده یادم
می نویسم از روزگاری که شد دشمن من
حتی خدا هم افتاد به فکر کشتن من
هوا ابری و انگاری بارون شب
مثل گذشته هام که می خوام آروم بشم
اینجا تابستون پس چرا می ریزه برگ
واسه خودکشی می خواهم دست کنم تو پریز برق
چون خیال محال من تو روزگار من عالی شم
پس می خونم تا شاید سر سوزن من خالی شم
همه خوابن من بیدارم مثل جغد شب ها
می نویسم تا نمونه تو دل عقده تنها
وقتی خود به خود می آد رو این برگه گله ام
من می نویسم تا نیاد روز مرگ دلم
دیگه حتی عشقم هم نمی رسه به داد من
من می نویسم تا اونم بره ز یاد من
همون ها که می گی برادرتن و فهمیدی شون
وقت مشکل رو بر می گردونن تا نبینی شون
آره دورم شلوغه ولی من خیلی تنهام
در حال ره نوشتم این کار خیلی شب هام
و فقط توی حیرتم من از کار فلک
خدا از این بلاها رو سرم چی داره هدف

جای اشک من رو گونه هام
بار سختی هام رو شونه هام
من بی تو دلم سیر شد
از دست این زمونه پیر شد
اشک بغض من رو گونه هام
بار زندگیم رو شونه هام
من بی تو دلم سیر شد
از دست آدم ها پیر شد

شب ها پرسه می زنم مشغولم روزها که به کارم
رپ مجله خبری منم روزنامه نگارم
می چرخم من نمیبینم فرد عاقلی
وقتی هممون شدیم دچار جنگ داخلی
یک طرف روی موتور می بینی رزمنده هست
و این طرف یک جوون با یک دست بند سبز
ما می کنیم با گلوله پشت هم رو خالی
با دو دستگی می کنیم روز دشمن رو عالی
این طوری تو دنیا می خوایم پیروزشیم ما
این جنگ داخلی بدتر از بمب هیروشیما
رو پشت بوم الله اکبر و یک سنگر باریک
روباه واسه منفعت می جنگه تو جنگل تاریک
من نمی گم کی خوبه کی بد بی خیالش
تو بگو تفرقه بین ماها رو کی می خوادش
حتی دونه به دونه باغمون نمی شه سیب
ما ایرانی ها این طور به هیچ جا نمی رسیم
جوونی که داره از این راه می ره بی کار
از چی ناراضیه ، آینده تیره و تار
بدون به خدا منم مثل توام
منم زندگیم رو باید بدم قصه کنن
تو روزهایی که شانس کرده پشت به من
می دونم ماه من نمی مونه پشت ابر
اره من برمی آم از پس این دردهای کشنده
با آخرین سرعت به سوی فردایی روشن

جای اشک من رو گونه هام
بار سختی هام رو شونه هام
من بی تو دلم سیر شد
از دست این زمونه پیر شد
اشک بغض من رو گونه هام
بار زندگیم رو شونه هام
من بی تو دلم سیر شد
از دست آدم ها پیر شد