گرچه من قاری ام اختیارم هست دست دوست
این که گویم که بینم که شنوم همه دست اوست
(به مغزم به ذهنم) به مغزم به ذهنم حرف ها می زنه تا
روزی که بگم من چی می گه ایزد پاک
از ماه و زمین و خورشید زرد و
حرف حق پیشوای ما است زرتشت
که عاشق عشق باش گر چه زیبا و زشت باش
حرف اوست هر روز به ما که دوست داشتن رو دوست بدار
در حضورش عاری از هر گونه غفلت باش
بیا و تو متنفر از هر نفرت باش
از حرف های من تو پندی بر می داشتی کاش
بیا و همیشه با آشتی آشتی باش
حرف من حرف زرتشت حرف حق خدایی
از جدایی کن جدایی گر جدا از خدایی
تو آیی از دعایی ،تو آیی ،پس تو آیی مهدی
وقتی من تو قهطی در مونده از عهدی که بستم بات
نگو دل عهد رو پس میده
هر چیز رو ندونم ولی می دونم که خدا نزدیک
حرفم این مگه می شه که ما از خدا دور شویم
چه خدای کعبه چه مصر چه اورشلیم
بسه دیگه کار عبث
می خواهم بشکنم من این قفس
با حزن یک نفس
بشنو بعد این همه یک حرف قریب
خدای من نزدیک مثل حبل ورید
من دارم حرف بازم منم و صد رازم
من و کلماتم یک عمر پس اندازم
پس ،اندازم کلمات رو درون رودی خروشان
مثل آهنگ
من مست می ام اما شاکی از می فروشان
مثل آهن
پس ساقی می بده ، ای بده غیبتش (م. به معنای نبودن)
ولی می دونم نزدیک ما دور می بینیمش
حرف حق رو گذاشتیم بره
حرف باطل رو به زور می گیریمش
که تا زنده ای می گی خدا رو بی خیال دنیا رو بچسب
که چی بشه ؟ بیاری دنیا رو به دست
بد نیست حرف پیر عصر پیش تر
که از من حقیر به دل نگیر ،
بس بیش تر
بیا برگردیم کمی به بنیاد و اصل خویشتن
به بنیاد و اصل خویشتن
حرفم این مگه می شه که ما از خدا دور شویم
چه خدای کعبه چه مصر چه اورشلیم
از فرعون و موسی بگم یا از دل تنگم
از پیشوای پیشنیان یا از گله کردن
از اعصار زمین بگم یا از بهشت و تاج گلم
یا از خدایی که همین نزدیکی هاست پای کاج بلند
راز رو فهمیدم و بدون هر روز عید برام
از معابد بودا تا خود بیت حرام
حالا سخت تر برام
زندگی تو قوم لوت و آدم های شیطان پرست
زرتشت راه راست و شیطان تله است
یک سری آدم به راه کج رفته
یک سری آدم به راه حج رفته
کیست که بگه "ای قوم به حج رفته از این جا"
بدانید و برگردید که معشوق ما همین جاست
خدایی همین جا هست که همیشه
واسه یک جرعه نوازش بنده مست همیشه
پس بس سرکشی خسته از غم ترکشی
که شیطان به قلب زد و دل به کوی خرابات پر کشید
دل به کوی خرابات پر کشید
No comments:
Post a Comment